circle
معنی
سایر معانی: پرگر، برهون، پرهون، گردی، گردک، حلقه ی دوستان (و غیره)، جرگه، آویژگان، دسته، باند، دایره کشیدن، (دور چیزی) گشتن، (دور چیزی را) فرا گرفتن، حلقه زدن، طواف کردن، چرخ زدن، چرخیدن، دوره، چرخه، (در مورد رویداد و غیره) رویدادی که به صورت چرخه ای از یک نقطه آغاز و در همان نقطه پایان می یابد، عرض جغرافیایی، (منطق) استدلال حلقوی، استدلال پرگر (استدلالی که نتیجه و فرض آن یا صغری و کبری آن به جای اثبات یکدیگر همدیگر را تکرار می کنند)، میدان، فلکه، پیرامون، هر چیز گرد یا دایره مانند (مثلا هاله و تاج و انگشتر و حلقه)، (شعر قدیم) مدار یا مسیر ستاره، (در سالن تئاتر و غیره) ردیف صندلی های بالکن، (در گذشته به ویژه در آلمان) استان، بخشی از یک ناحیه، گسترش، تیررس، وسعت، دامنه، دور چیزی را گرفتن
circle(s)
دایره قانون ـ فقه : احاطه کردن
[عمران و معماری] دایره - میدان
[فوتبال] دایره
[مهندسی گاز] دایره
[زمین شناسی] مساحی، پیمایش دیسک مدرج شده یک دستگاه مساحی، که به مرکز یک محور چرخش نصب می شود و بر آن عمود است. به منظور خواندن مقدار چرخش، درجه بندی شده است. مثلاً یک دایره افقی یا دایره عمودی یک تئودولیت یا ترانسیت.
[ریاضیات] دایره، دور[منطق]
[آمار] دایره