(خودمانی) 1- کتک زدن 2- اذیت کردن، (امریکا - خودمانی) قراضه، کهنه، لکنته [نساجی] دفتین زدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنبیه کردن سایر معانی: سخت مورد باز خواست قرار دادن، باز خواست کردن (به ویژه اگر شدید و در حضور جمع باشد)، سخت انتقاد کردن، گوشمالی دادن، پادافراه کردن، شدیدا~ انتقاد کردن
هزیمت، شکست، شکست دادن، پیروز شدن، مغلوب ساختن، از شکل افتادهگی سایر معانی: برباد دادن، نقش برآب کردن، ناکام کردن، باخت، مغلوب کردن، فایق آمدن، خنثی کردن، عقیم کردن [حقوق] باطل کردن نفی کردن ...
کتک حسابی، چوبکاری جانانه، زدن، ضرب
الت نوسانی هر چیزی، گندم کوب، خرمن کوب، شلاق زدن، کوبیدن سایر معانی: دنگ، (با خرمن کوب) کوبیدن، (با چوب یا هر چیز خرمن کوب مانند) کتک زدن، (در مورد نهنگ یا ماهی بزرگ و غیره) با دم زدن ...
شلاق زنی، صدای شلاق
اشتباه، لغزش، سفره ماهی، نوعی ماهی پهن، بال بال زدن، دست و پا کردن، در گل تقلا کردن سایر معانی: (در گل و لای یا برف و غیره) گیر کردن، تقلا کردن، (با زحمت) حرکت کردن، دست و پا زدن، (مجازی) با ...
چخماق، چکش، پتک، استخوان چکشی، میخ زننده، خوراک رایگان، چکش زدن، سخت کوشیدن، پتک زدن، کوبیدن، ضربت زدن سایر معانی: (چندین بار) با چکش زدن، چکش کاری کردن، کوبیدن (باچکش)، با چکش ساختن یا محکم ...
زخم زبان زدن، تازیانه زدن سایر معانی: سخت کتک زدن، له و لورده کردن، سخت نکوهش کردن، به باد انتقاد گرفتن (lambast هم می نویسند)، (عامیانه)، lambast تازیانه، شلاق
شلاق زنی، لیس، لیس زنی، بشکل دراوری سایر معانی: لیسیدن، لیسش
با سرعت حرکت کردن، با دست بکفل زدن، در کونی زدن سایر معانی: (با چیز پهن یا کف دست) در کونی زدن، (با سرعت یا زرنگی) پیش رفتن، حرکت کردن، در کونی، (با کف دست) ضربه به خشتک شلوار
ساییدن، نرم کردن، بصورت پودر دراوردن سایر معانی: به صورت پودر درآوردن، گرد کردن، آرد کردن، کوبیدن و خرد کردن