ادعا، اعتراض، اظهار جدی، واخواهی سایر معانی: اظهار موکد، فاشگویی، اصرار، واسرنگش، تصریح
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادعای دوستی
[زمین شناسی] سارکوتستا - لایه گوشتی بیرونی پوشش یک دانه را گویند، مثل Tigonocarpus (اسکات 1923) مقایسه شود با: sclertesta
شنیع، زشت، منزجر، مکروه، مغایر، نا سازگار، فرومایه، بیم ناک سایر معانی: تنفرآور، منزجر کننده، نفرت انگیز، فجیع، مشمئز کننده، مخالف، ضد، برخلاف، متنفر
مدعی، دشمن، مخالف، رقیب، حریف، خصم، عدو، هم اورد، ضد، مبارز، مبارز، متخاصم، ضد سایر معانی: مخالفت، وابسته به دعوی (حقوقی)، مدعیانه، معاندانه، وابسته به مخالفت، مورد دعوی [حقوق] طرف دعوی، طرف ...
تاکید، تصدیق، اثبات، تصریح، اظهار قطعی سایر معانی: اذعان، اعتراف، اعلامیه ی رسمی، تصدیقنامه، اعترافنامه، تاکیدیه [حقوق] تایید، تصدیق، اعلام رسمی، تصویب، سوگند به شرافت [ریاضیات] اثبات، اظهار ...
داوطلب کار یا مقام، جویا، معین نایب، ارزومند، طالب، حروف حلقی سایر معانی: خواهان، مشتاق، آرزومند
ورزشکار، پهلوان، یکه تاز، قهرمان ورزش سایر معانی: یل
تصدیق، سندیت سایر معانی: تصدیق، سندیت
اشکارا، صریحا، واضحا [فوتبال] واضحا –آشکارا
خوار، پست، محقر، قابل تحقیر سایر معانی: درخور خواری، نکوهیدنی
جدلی، مباحثهای، هم ستیزگرانه، جدال امیز، هم ستیز، هم ستیزگر سایر معانی: بحث آفرین، مشاجره انگیز، بحث انگیز، مورد بحث، جدل آمیز [حسابداری] بحث انگیز