گرایش به مرکز [آمار] مجتمع شدن نقاط دادههای یک توزیع در حول یک مقدار کمابیش واقع در مرکز
واژههای مصوب فرهنگستان
[حسابداری] تمایل به مرکزیت [عمران و معماری] تمایل به مرکز [کامپیوتر] انتظار، احتمال مطابقت داده با مقادیر موردا. [ریاضیات] گرایش به مرکز [آمار] گرایش به مرکز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرایش به خوردگی [خوردگی] واکنشپذیری فلز با محیط اطراف که برحسب تغییر در انرژی آزاد گیبس اندازهگیری میشود
[عمران و معماری] سنجنده گرایش به مرکز [روانپزشکی] میزان گرایش مرکزی. مقدار مرکزی در یک توزیع که سایر مقادیر در پیرامون آن پخش می شوند. سه میزان گرایش مرکزی عبارتند از
[ریاضیات] اندازه های گرایش به مرکز، اندازه های تمایل به مرکز، مقادیر متمایل به مرکز، مشخص کننده های مرکزی، سنجیده های گرایش به مرکز
گرایش بدگمانانه [روانشناسی] تمایل به بیاعتمادی و باورهای بدگمانانه و دید منفی نسبت به خود و دیگران
گرایش فشار [علوم جَوّ] مقدار و چگونگی تغییر فشار در دورۀ زمانی معین
[زمین شناسی] تمایل به لغزش
جذب، جاذبه، جلب، کشش، کشندگی سایر معانی: دلبری، دلربایی، دلکشی، گرایش، مجذوب سازی، جذابیت، گیرایی، چیز جالب، چیز دلربا یا گیرا، به خودکشی، ربایش، (فیزیک) جاذبه، همگرایش (در مقابل: دفع، وازنش ...
ساز، وضع، تمایل، خواست، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، مشرب سایر معانی: طبع، منش، قلق، آرایش، طرز قرار گیری، استقرار، ترتیب، رزم آرایی، نظم، میل، گرایش، استعداد، آمادگی، اختیار، آزاد کاری ...
خوشجریانی [مهندسی بسپار] میزان سهولت شارش یک مذاب بهدلیل گرانرَوی آن
برخورد، انتشار، مشمولیت، وقوع، شیوع مرض، تعلق واقعی مالیات سایر معانی: رویداد، میزان بروز، شیوع بیماری، (نور یا پرتابه یا فشنگ و غیره) برخورد به سطح، برتابش، تلاقی، بس رخداد، شیوع مر، انتشا ...