عضو کمیته (یا کمیسیون یا هیئت)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فقدان احترام نسبت به کسی، عدم احساس احترام
احترام بنفس
فراوان بودن، زیاد بودن، وفور داشتن، تعیین حدود کردن، فراوان شدن سایر معانی: وافر بودن، به حد وفور داشتن، مملو بودن، پر بودن از، سرشار بودن، محدود کردن
فراوان، وافر، بسیار سایر معانی: سرشار، غنی، ثروتمند، پرنعمت
موافقت کردن، پسند کردن، طرفداری کردن، تصویب کردن، ازمایش کردن، روا داشتن سایر معانی: رضایت دادن، تایید کردن، (رسما) موافقت کردن، نظر موافق دادن، مساعد بودن، (قدیمی) اثبات کردن، نشان دادن، مو ...
جمع شدن، اجتماع کردن سایر معانی: گرد آمدن، (دور هم) جمع شدن، همایش کردن، گرد آمده، (دور هم) جمع شده، همگانی، اشتراکی، عمومی
شلوق ,پرچمعیت
ناراضی بودن، قبیح دانستن، بد دانستن سایر معانی: مذموم دانستن، نکوهیده دانستن، زشت خواندن، قبیح خواندن، ناروا دانستن، نهی کردن، ناچیز شمردن، کوچک شمردن، خوار کردن، ناراضی بودن از
کاهش، افترا، کسر، بد گویی، کسر شان سایر معانی: کاهش (از چیز دلخواه)، سعایت، زشت یادی، بی اعتبارسازی، غیبت (پشت سر کسی حرف بد زدن) [ریاضیات] کاهش
بد دانستن، تصویب نکردن، نپسندیدن سایر معانی: شرمنده کردن، خجل کردن، از روبردن، خیط کردن، شرمندگی، خجلت، خیطی، تایید نکردن، مورد پشتیبانی قرار ندادن، (از نفوذ خود علیه چیزی استفاده نکردن) لطف ...
ننگ، رسوایی، ابروریزی، بیشرفی، نکول، پستی، ننگین کردن، خوار کردن، بی احترامی کردن به، تجاوز کردن به عصمت سایر معانی: آبروریزی، بی آبرویی، روسیاهی، بدنامی، مایه ی ننگ، سبب روسیاهی، آبروریزی ک ...