معنی

فراوان بودن، زیاد بودن، وفور داشتن، تعیین حدود کردن، فراوان شدن
سایر معانی: وافر بودن، به حد وفور داشتن، مملو بودن، پر بودن از، سرشار بودن، محدود کردن

دیکشنری

فراوان است
فعل
abound, teem, exuberateفراوان بودن
aboundزیاد بودن
abound, exuberateوفور داشتن
abound, demarcateتعیین حدود کردن
aboundفراوان شدن

ترجمه آنلاین

فراوان است

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.