خشمگین، سبع، ژیان، حریص، تندخو، قوی، درنده، خشم الود، شرزه سایر معانی: دد منش، درنده خو، هار، شدید، لگام گسیخته، نا مهار، بی امان، بسیار مشتاق، دو آتشه، (عامیانه) ناخوشایند، زننده، اکبیری، ک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محک، اثبات، نشانه، عیار، برهان، مدرک، ملاک، چرک نویس، گواه، دلیل، مقیاس خلوص الکل سایر معانی: دلیل آوری، استوانش، شاهد، فرنود، سند، مصداق، آزمون، امتحان، آزمایش، (قدیمی - بیشتر در مورد زره) ...
ضعیف، ترسو، بزدل، جبون سایر معانی: کم جرات
تسلیم، راضی، پذیرا، حاکی از تسلیم، تن بقضاداده، تن برضا خدا داده، تسلیم پیشامدیا تقدیر، مسلم
تصدیق، اظهار، گواهی، شهادت، مدرک، دلیل سایر معانی: (به ویژه در دادگاه) شهادت، اذعان، اثبات، نشان، یادآور، یادبود، (انجیل) لوحه (حاوی فرامین موسی) [حقوق] شهادت یا گواهی به قید سوگند ...
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تایید اعتبار، معتبر سازی، تنفیذ سایر معانی: validaty اعتبار [حسابداری] اعتبار دهی [کامپیوتر] ارزیابی ؛تصدیق معتبرسازی [زمین شناسی] اعتبارسنجی، ارزیابی [صنعت ...
خنک، بی روح، بی مزه، بی حس، مرده، بی حرکت سایر معانی: ملال آور، چرند، خنک و بی مزه، بی طعم
تصدیق، تایید، تحقیق، رسیدگی، ممیزی، مقابله، باز بینی سایر معانی: درست داشت، اثبات، فرنودآوری، (کامپیوتر) درستی سنجی [حسابداری] بازبینی، ممیزی [صنعت] بررسی، تحقیق، شناسایی،تصدیق [ریاضیات] رسی ...