proof
معنی
محک، اثبات، نشانه، عیار، برهان، مدرک، ملاک، چرک نویس، گواه، دلیل، مقیاس خلوص الکل
سایر معانی: دلیل آوری، استوانش، شاهد، فرنود، سند، مصداق، آزمون، امتحان، آزمایش، (قدیمی - بیشتر در مورد زره) استحکام، محکمی، نمونه ی چاپی، نمونه ی چاپخانه، خبر، (ریاضی) برهان، بازنمود، مقاوم، پایدار، ایستا، (نوشابه) دارای الکل به مقدار استاندارد (استانده)، نمونه ی چاپی (یا عکسی و غیره) برداشتن، نمونه ی آزمایشی برداشتن، (نوشابه) میزان الکل (رجوع شود به: proof spirit)، درجه ی خلوص الکل، (عکاسی) نمونه ی عکس، نسخه ی آزمایشی، (گردآوری سکه) سکه هایی که به منظور خاص (مثلا یادبود) ضرب شده، سکه ی ویژه، (حقوق) دلایل و مدارک جرم، ایمن، مصون، درامان، (مخفف) رجوع شود به: proofread، (پارچه و غیره را در برابر آب یا گاز و غیره) نفوذ ناپذیر کردن، چرکنویس
proof _
پسوند: ضد، پاد، مقاوم
[صنعت] برهان، دلیل، اثبات
[حقوق] دلیل، اثبات، گواهی، مدرک
[نساجی] نمونه گیری در چاپ - غیر قابل نفوذ - دلیل - نشانه -آزمایش - درجه - مقاوم
[ریاضیات] اثبات، دلیل، برهان
سایر معانی: دلیل آوری، استوانش، شاهد، فرنود، سند، مصداق، آزمون، امتحان، آزمایش، (قدیمی - بیشتر در مورد زره) استحکام، محکمی، نمونه ی چاپی، نمونه ی چاپخانه، خبر، (ریاضی) برهان، بازنمود، مقاوم، پایدار، ایستا، (نوشابه) دارای الکل به مقدار استاندارد (استانده)، نمونه ی چاپی (یا عکسی و غیره) برداشتن، نمونه ی آزمایشی برداشتن، (نوشابه) میزان الکل (رجوع شود به: proof spirit)، درجه ی خلوص الکل، (عکاسی) نمونه ی عکس، نسخه ی آزمایشی، (گردآوری سکه) سکه هایی که به منظور خاص (مثلا یادبود) ضرب شده، سکه ی ویژه، (حقوق) دلایل و مدارک جرم، ایمن، مصون، درامان، (مخفف) رجوع شود به: proofread، (پارچه و غیره را در برابر آب یا گاز و غیره) نفوذ ناپذیر کردن، چرکنویس
proof _
پسوند: ضد، پاد، مقاوم
[صنعت] برهان، دلیل، اثبات
[حقوق] دلیل، اثبات، گواهی، مدرک
[نساجی] نمونه گیری در چاپ - غیر قابل نفوذ - دلیل - نشانه -آزمایش - درجه - مقاوم
[ریاضیات] اثبات، دلیل، برهان
دیکشنری
اثبات
اسم
proof, proving, demonstration, show, affirmation, substantiationاثبات
evidence, evidence, proof, document, record, clueمدرک
reason, proof, sake, testimony, symptomدلیل
witness, evidence, proof, voucher, testifier, warranterگواه
argument, proof, logicبرهان
sign, indication, symptom, mark, token, proofنشانه
criterion, landowner, landlord, proof, ground, patternملاک
benchmark, test, criterion, touchstone, proof, examinationمحک
cutie, carat, shifter, assay, karat, proofعیار
proofمقیاس خلوص الکل
draft, scratch, scratchpad, proofچرک نویس
ترجمه آنلاین
اثبات
مترادف
affidavit ، argument ، attestation ، averment ، case ، certification ، chapter and verse ، clincher ، clue ، confirmation ، corroboration ، credentials ، criterion ، cue ، data ، demonstration ، deposition ، documents ، establishment ، exhibit ، facts ، goods ، grabber ، grounds ، information ، lowdown ، nitty gritty ، paper trail ، picture ، reason ، reasons ، record ، scoop ، score ، skinny ، smoking gun ، straight stuff ، substantiation ، testament ، testimony ، trace ، validation ، verification ، warrant ، wherefore ، why ، whyfor ، witness