زشتی، خام دستی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرتگاه، سرازیری کنار رودخانه وغیره، چاخان، قمپز، فریب، توپ، سراشیب، توپ زدن، حریف را از میدان در کردن سایر معانی: لاف، بلوف، هارت و پورت، گشادبازی، وعده ی دروغین دادن، گول زدن، تهدید دروغین ...
بی پروا، بی فکر، بی ملاحظه، سهل انگار سایر معانی: بی ملاحظه (کسی که حال یا حقوق دیگران را رعایت نمی کند)، خودپسند، خودبین، بی مبالات، نافرزانه
بی خردی، بی ملاحظگی، بی احتیاطی، بی عقلی سایر معانی: بی مبالاتی، نادوراندیشی، بی زینشی، ناهوشکاری، بدداوری
نابجا، نا بهنگام، نا مناسب، بی موقع، بی محل سایر معانی: بی جا
خشونت، خشونت در رفتار سایر معانی: بی تربیتی، وحشیگری، گستاخی، بی ادبی، درشتی، تندی، خامی
لا قید، بی فکر، بی ملاحظه، ناشی از بی فکری سایر معانی: بی دقت، شورتی، کسی که حال دیگران را مراعات نمی کند، بی اعتنا، نسنجیده، بی فکرانه، عجولانه، شتاب آمیز
بی فکر، بی دقت، شورتی، بی ملاحظه، بی خرد
فنّاوری موجود در رسانههایی که فقط باید آنـها را از مـقابل دستگاه خوانشـ نویسش (read-write unit) گذراند یا به آن نزدیک کرد و دیگر نیاز به قرار دادن آنها در شکاف دستگاه نیست [مهندس ...
واژههای مصوب فرهنگستان