گول زدن، ریشخند کردن سایر معانی: خر کردن، زبان بازی کردن، (با چاپلوسی و غیره) وادار به کاری کردن، چاپلوسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ریشخند کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردن، چاپلوسی کردن، نوازش کردن سایر معانی: (با چرب زبانی به کاری) واداشتن، شیره مالی کردن، (با چرب زبانی) در کشیدن، به دست آوردن، (با ور رفتن و دستکاری ما ...
چاپلوسی کردن، خود شیرینی کردن، تحبیب کردن، خوش خدمتی کردن
چاپلوسی، خوش ایند، خود ستایی، خوشامد، خوش آمد، تملق سایر معانی: تعریف زیادی، مداهنه، لاوه، شفرا، آشمال، پلواس، موس موس
نقض عهد، خیانت، غدر، پیمان شکنی، بی دینی سایر معانی: نابکاری، نق عهد
تشویق، تحریک، قسم، اطمینان، نوع، ترغیب، اجبار، عقیده دینی، متقاعد سازی، نظریه یا عقیده از روی اطمینان سایر معانی: وادار کننده، وادارگر، قانع کننده، متقاعد کننده، قانع کنندگی، عقیده، اعتقاد، ...
(روش فروش از راه نرمش و زیرکی در برابر: روش فروش با فشار و اصرار hard sell) فروش آرام، نرم رفتاری، بانرمی وملایمت بفروش رساندن
چاپلوسی کردن، گول زدن، ریشخند کردن، خر کردن سایر معانی: ناز (کسی را) کشیدن، نوازیدن، (با نوازش و چرب زبانی) وادار کردن، رنگ کردن (کسی را)