تصویر عیسی بر بالای صلیب سایر معانی: برصلیب آویزی (نوعی اعدام که در امپراطوری روم متداول بود)، (c بزرگ) مصلوب سازی حضرت عیسی، مصلوب ساختن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پریشانی، اندوه، ناله، مرض دردناک سایر معانی: (شعر قدیم) اندوه، غم، غصه، حزن، dolour : مر دردناک
(با: with) همدل بودن با
تحمل پذیر سایر معانی: قابل تحمل، پایستنی، تاب آوردنی، یاراپذیر (در برابر: یاراناپذیر unendurable)
تحمل کردن، متحمل شدن، بردباری کردن، طاقت چیزی راداشتن، تاب چیزی را اوردن سایر معانی: (درد و خستگی و غیره) تاب آوردن، رنج بردن، (درد) کشیدن، پایستن، یارا داشتن، (با شرایط نامساعد) ساختن، شکیب ...
ژیان، وحشتناک، خوفناک سایر معانی: تکان دهنده، (عامیانه) ناخوشایند، زننده، آزار دهنده، زیاد، سهمگین، ترس آور، هراس انگیز، هولناک، وحشت زا
فروکش کردن، خوابیدن، پایین رفتن، غرق شدن، روی کاغذ آمدن، غروب کردن، انبار، قدرت، جرعه، بلع، لقمه بزرگ سایر معانی: 1- پایین رفتن، نزول کردن 2- ثبت شدن، 3- شکست خوردن، فرو افتادن 4- (انگلیس) د ...
غمگین کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن، غصه دار کردن، محزون کردن، مغموم بودن سایر معانی: سوگوار کردن یا بودن، ماتم گرفتن، محزون شدن، اندوهیدن، غمگین شدن یا کردن، عزا گرفتن، متاسف کردن، ناراحت ...
(عامیانه) مماشات نکردن، نرمش به خرج ندادن، سازش نکردن، سخت گیری کردن
ذلت، سختی، مشقت، محنت سایر معانی: مضیقه، تنگنا، گرفتاری زندگی، تنگدستی، عسرت، تهیدستی، سختی (زندگی)
سینه سوزی، غم، اندوه، سار، غصه، درد قلب سایر معانی: درد و الم، عذاب روحی، درددل، دردقلب، مج، غم، غصه، اندوه، سینه سوزی [بهداشت] غصه - درد قلب - سینه سوزی
سخت، دشوار، طاقت فرسا، بی نهایت، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تن در ندادنی سایر معانی: تاب نیاوردنی، توان فرسا