خو گرفته، معتاد سایر معانی: اموخته ومعتاد، تسلیم شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قلاب شده سایر معانی: قوس دار، قلابدیس، هلال شکل، کجه مانند، قلابدوزی شده، (خودمانی - معمولا با : on) معتاد، خوگرفته، دیوانه ی چیزی (یا کسی)، کجه مانند hooked nose دماغ سرکج، شوهردار ...
پایان نا پذیر، تمام نشدنی، بسیار دراز سایر معانی: بی پایان
مضطرب، بی قرار، بی آرام سایر معانی: پر تکان، ناراحت، پرالتهاب، ناآرام، بی تاب، بی شکیب، پویا، ماجراجو، لگام شکن، فعال، اهل عمل، ناراضی، تغییر طلب
بی هسته، هسته درآورده، بی تکژ، بی دانه، سیاه مست، در عالم هپروت