راهنمایی کردن، تعلیم دادن، یاد دادن، اموختن به، اموزاندن سایر معانی: آموزاندن، تدریس کردن، پرهیختن، اطلاع دادن، آگاهی دادن، رهنمود دادن، دستور دادن، فرمان دادن، تعلیم دادن به، یاد دادن به ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب اموخته، اداره کردن، ضبط کردن، سرپرستی کردن، از پیش بردن، گرداندن، مباشرت کردن سایر معانی: سامان گری کردن، مهارکردن، (حرکت چیزی را) کنترل کردن، واپاد کردن، (نادر) با دقت به کار بردن یا اس ...
هدایت کردن، کشتیرانی کردن سایر معانی: (کشتی یا هواپیما) ناوبری کردن، راندن، (عامیانه) راه رفتن، راه خود را بازکردن، رهگشایی کردن، (نادر) با کشتی سفر کردن، هدایت کردن هواپیماو غیره، طبیعت، ذا ...
هوانوردی سایر معانی: ناوبری، هدایت (کشتی یا هواپیما و غیره)، رفت و آمد کشتی ها، علم تعیین مسیر (برای کشتی و هواپیما و غیره)، رهیابی، کشتی رانی، دریا نوردی، بحر پیمایی، فن کشتی رانی با علم ری ...
دریا نورد، کشتیران، هدایتگر سایر معانی: ناوبر، افسر راه، رهیاب، کاشف [کامپیوتر] مرور گر وب که netscape آن را ارائه کرده و غالباً به netscape معروف است .
خلبان، رهبر، لیدر، پیلوت، خلبان هواپیما، راننده کشتی، چراغ راهنما، اسباب تنظیم و میزان کردن چیزی، ازمایشی، رهبری کردن، راندن، خلبانی کردن سایر معانی: وابسته به خلبانی، (هواپیما و فضاناو) ران ...
معرفی کردن، توصیه کردن، سفارش کردن توصیه کردن سایر معانی: سپارش کردن، سفارشاندن، سفارش کردن، (برای انجام کاری) معرفی کردن، تجویز کردن، رواداشت کردن، صلاح دانستن، پیشنهاد کردن، خوشایند ساختن، ...
مشتری جلب کردن، خریدار پیدا کردن، صدای نکره ایجاد کردن، بلند جار زدن، با صدای بلند انتشار دادن سایر معانی: (از کسی یا چیزی بسیار) تعریف کردن، ستودن، بازارگرمی کردن، (مشتری یا رای دهنده و غیر ...
← شارش راهبر [علوم جَوّ]
واژههای مصوب فرهنگستان
اصطلاحی که بهتسامح برای هرنوع تأثیر بر روی جهت حرکت آشفتگی جوّی که ناشی از ویژگی دیگری از جوّ است به کار میرود [علوم جَوّ]
زنجیری که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم سکان را حرکت میدهد [حملونقل دریایی]
جهتدهی دقیق شناور در مسیری مشخص از طریق واپایی مستقیم یا غیرمستقیم دستهسکان [حملونقل دریایی]