pilot
معنی
سایر معانی: وابسته به خلبانی، (هواپیما و فضاناو) راندن، (کشتی را در آبراه و غیره) راهنمایی کردن، ناوبری کردن، هدایت کردن، (طرح یا لایحه و غیره را) گذراندن (از مراحل مختلف)، سرپرستی کردن، کارسازی کردن، (طرح یا کلاس و غیره) مقدماتی، آزمایشی، آغازین، اکتشافی، (در اصل) سکاندار کشتی (امروزه: helmsman)، (در آبراه ها و غیره) راهنمای کشتی، خلبان فضاناو، فضاناوبر، سردمدار، پیشگام، رجوع شود به: pilot light، نرده ی جلو لوکوموتیو، سپر لوکوموتیو، چراهراهنما
[کامپیوتر] زبان برنامه نویسی پایلوت ؛ زبان پایلوت Programming Inquiry Learning of Teaching
[برق و الکترونیک] راهنما تک بسامدی که برای اندازه گیری یا کنترل مشخصه های سیستم ارسال، فرستاده می شود . - راهنما، راندن
[مهندسی گاز] آزمایش، اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
[ریاضیات] راهنما، الگو، نمونه
[پلیمر] آزمایشی