(کلیسای پرزبیتاریان و غیره) سرپرست امور دفتری، مدیر اداری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] فرضیه بیان شده
در وقت معین
بر طبق، مطابق، طبق، بر حسب، بقول، بعقیدهء سایر معانی: 1- طبق، بنابر، 2- به نسبت، به ترتیب [ریاضیات] برحسب، بر طبق، طبق، با توجه به، به موجب، به قول، مطابق، به عقیده ی
صریح، روشن، اشکار، صاف، واضح سایر معانی: عیان، آشکار، بی پرده (در برابر: ناآشکار، مضمر implicit)، رک، رک و روباز، بی رودربایستی، بی شیله پیله، ساده [ریاضیات] روشن، آشکار، واضح، صریح [پلیمر] ...
ارزش اسمی سایر معانی: ظاهر امر، صورت ظاهر، ارزش ظاهری، (بازرگانی و اوراق بهادار) ارزش اسمی، (بیمه ی عمر ـ مبلغ مزایای متعلقه در صورت فوت بیمه دار) مزایای فوت [حسابداری] ارزش اسمی [صنعت] ارزش ...
(verb use participle) قسمت سوم فعل forgive
سفت، سخت، زره پوش، اهن پوش سایر معانی: (مجازی) محکم، عدول ناپذیر، تخطی ناپذیر، پوشیده از آهن، آهن پوش، کشتی زره دار، زره پوش، اهن پوش، اهن دار، سخت، سفت، کشتی زره پوش
صوری، جزئی، کم قیمت، اسمی سایر معانی: وابسته به یا مشتمل بر نام یا نام گذاری، نامی، نامانه، اسما (نه واقعا)، ظاهری، سطحی، ناچیز، اندک، کم، (دستور زبان) وابسته به اسم، اسمواره، نامواره، سازه ...
دقیق، زیرک، محیل، لطیف، تیز و نافذ سایر معانی: کم چگال، نامتکاثف، کم غلظت، ناچگال، بسیط، نافشرده، نامتراکم، ناهمفشرده، موشکاف، موبین، نازک انگار، ظریف انگار، زیرکانه، موشکافانه، موبینانه، نا ...
مربوط به صدا، خطابی، زبانی، تحت اللفظی، لفظی، شفاهی، حضوری سایر معانی: لغوی، واژه ای، واژی، واجی، کلامی، حرفی، لسانی، وابسته به واژه یا واژه شناسی، واژه گرای، لفاظ، گفتاری، قولی، وابسته به ف ...