معنی

صوری، جزئی، کم قیمت، اسمی
سایر معانی: وابسته به یا مشتمل بر نام یا نام گذاری، نامی، نامانه، اسما (نه واقعا)، ظاهری، سطحی، ناچیز، اندک، کم، (دستور زبان) وابسته به اسم، اسمواره، نامواره، سازه ی اسمی
[عمران و معماری] اسمی
[برق و الکترونیک] نامی، اسمی
[زمین شناسی] اسمی،لفظی
[حقوق] اسمی، صوری، سمبولیک
[ریاضیات] اسمی، صوری
[آمار] اسمی

دیکشنری

اسمی
صفت
nominal, onomastic, substantivalاسمی
formal, nominal, superficial, ostensible, simulative, simulatedصوری
partial, little, minute, retail, negligible, nominalجزئي
light, nominalکم قیمت

ترجمه آنلاین

اسمی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.