زند بالا، زند اعلی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخنگو، سخن ران سایر معانی: سخنگو (معمولا مرد)، ناطق
سخنگو [روابطعمومی و تبلیغات بازرگانی] فردی که برای سخن گفتن از جانب سازمان یا نهادی تعیین میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
سخنگو (مرد یا زن)
سخنگوی زن سایر معانی: سخنگوی زن
قرار دادی، سفارشی سایر معانی: زمان گذشته و اسم مفعول: bespeak، نامزدی، نامزد شده
قرار دادی، سفارشی، نامزد شده سایر معانی: نامزدی
(در گفتار) مودب، با ادب، ادب مند، خوش زبان (در برابر : بد دهان foulmouthed)، خوش بیان، مودب، ملایم نرم، نرم زبان، شیرین زبان
خوش سخن
کم حرف، کم سخن
پرتگاه، سرازیری کنار رودخانه وغیره، چاخان، قمپز، فریب، توپ، سراشیب، توپ زدن، حریف را از میدان در کردن سایر معانی: لاف، بلوف، هارت و پورت، گشادبازی، وعده ی دروغین دادن، گول زدن، تهدید دروغین ...
صریح، روشن، اشکار، صاف، واضح سایر معانی: عیان، آشکار، بی پرده (در برابر: ناآشکار، مضمر implicit)، رک، رک و روباز، بی رودربایستی، بی شیله پیله، ساده [ریاضیات] روشن، آشکار، واضح، صریح [پلیمر] ...