گلگیر سایر معانی: (به ویژه کامیون) گلگیر، (دوچرخه و غیره) لاستیک آویخته از زیر گلگیر (برای جلوگیری از پاشیدن)، گلگیر اتومبیل وغیره
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] وال فانتزی اسلاب دار
موج پاشهای [اقیانوسشناسی] موج بلندی که از سقوط یک یا چند شیء در آب حاصل میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
[نفت] منطقه ی ورپاش
دمل، خال، کورک، لکه، جوش چرک دار، رنگ محو سایر معانی: لک پوست بدن، پیسه، پیسی، هر لک یا لکه ی بزرگ، (پوست را) لک کردن، لکه کردن، دارای رنگ غیرواضح [نساجی] چاپ تمام سطح پارچه ( در مقابل چاپ خ ...
پیروزی، تسخیر، غلبه سایر معانی: (در اثر جنگ و پیروزی) تسخیر، فتح، گشایش، استیلا، کشورگشایی، ربایش (دل شخصی دیگر)، شیفته سازی، دلبری، شیدایی، خاطرخواهی، سرزمین تسخیری، هر چیزی که در اثر پیروز ...
(داستان و رمان و رویداد و غیره را) به صورت نمایش درآوردن، روی صحنه ی تئاتر (یا پرده ی سینما و تلویزیون) نشان دادن، مجسم کردن، (به صورت پرشور یا غلوآمیز) بیان کردن، (به طور زنده و موثر) آشکار ...
چکه، چکه کردن، ژوشیدن، چکیدن، چکانیدن سایر معانی: چکاندن، چکه چکه ریختن، کاملا خیس بودن (به طوری که آبگونه از آن بچکد)، تراوش، تراوایی، چکانش، صدای چک چک آب، (معماری) آبریز (شیار باریکی که د ...
سپر، پیش بخاری، حایل، گلگیر، ضربه گیر سایر معانی: (هرچیزی که چیز دیگری را می پوشاند یا حفظ می کند) حفاظ، (دوچرخه و غیره) گلگیر، (اتومبیل و تراموا و لوکوموتیو) سپر، توری یا نرده ی جلو شومینه، ...
فراست، استعداد، خصیصه، قوه تشخیص، بویایی، شامه سگ سایر معانی: (دراصل) شم، قدرت بویایی، قدرت تشخیص، (عامیانه) کلاس، رفتار زیبنده، زیبندگی، برازندگی، فرزامی، ویرایی، قابلیت، ذوق، مجا قوه تشخیص ...
خیساندن، تر کردن، مرطوب کردن، خیس کردن، مرطوب شدن، نمدار کردن، تر شدن سایر معانی: نم زدن، (کمی) خیس کردن [نساجی] مرطوب سازی - مرطوب شدن - تر نمودن - تر شدن [آب و خاک] مرطوب کردن ...
مورد توجه، با ارزش، قابل توجه، قابل دقت سایر معانی: برجسته، چشمگیر، درخور توجه، جالب توجه، مهم