لولۀ بینیمعدی [تغذیه] لولهای که با گذشتن از بینی و حنجره و حلق و مری به معده میرسد
واژههای مصوب فرهنگستان
رگههای نسبتاً همژن [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] دو یا چند رگۀ حاصل از خودگشنیهای تکراری، از نسل ششم به بعد
رطوبت، نمناک، خیساندن، مرطوب کردن، دلمرده کردن، حالت خفقان پیدا کردن، مرطوب ساختن، خیس کردن سایر معانی: نم، آغار، ژف، مرطوب، نم دار، نم زدن، نم دار کردن، (معمولا با: down - آتش منقل یا بخاری ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناجورکامه [زیستشناسی] کامهای که ازنظر اندازه و ظاهر و ساختار یا محتوای فامتن جنسی از کامۀ جنس مخالف متمایز است
ابدار، نمناک، مرطوب، تر، بخاردار، نمدار سایر معانی: نمناک، نمدار، مرطوب، ابدار، بخاردار [عمران و معماری] تر [برق و الکترونیک] مرطوب [نساجی] مرطوب - نم دار [آب و خاک] مرطوب، نمناک ...
رطوبت، نم، تری، مقدار رطوبت هوا سایر معانی: نمداری، نمناکی، میزان نمداری هوا، درجه ی رطوبت [خودرو] رطوبت [شیمی] رطوبت [عمران و معماری] رطوبت - نم - نمناکی [مهندسی گاز] رطوبت، رطوبت هوا [زمین ...
خیساندن، تر کردن، مرطوب کردن، خیس کردن، مرطوب شدن، نمدار کردن، تر شدن سایر معانی: نم زدن، (کمی) خیس کردن [نساجی] مرطوب سازی - مرطوب شدن - تر نمودن - تر شدن [آب و خاک] مرطوب کردن ...
گرم، خفه، گرفته سایر معانی: (هوا) گرم و مرطوب، مرطوب
بسیار، کاملا، شدید، خیلی خیس ولغزنده سایر معانی: (کاملا) خیس، آبچکان
جامعه ی زبانی، همزیگان گفتاری
داغ، شرجی، خیلی گرم ومرطوب سایر معانی: گرم و مرطوب، پرشور، شهوانی، آتشی، پر تب وتاب، شهوت انگیز، بسیار گرم، سوزان، مستهجن، زشت، قبیح، ناپسند، سخت، داه، خفه
همسانپیوندینه [علوم پایۀ پزشکی] پیوندینهای که دوقلوییهای همسان گیرنده و دهندۀ آن هستند