sopping
معنی
بسیار، کاملا، شدید، خیلی خیس ولغزنده
سایر معانی: (کاملا) خیس، آبچکان
سایر معانی: (کاملا) خیس، آبچکان
دیکشنری
سرفه کردن
صفت
severe, intense, violent, drastic, intensive, soppingشدید
numerous, extra, abundant, damn, manifold, soppingبسیار
utter, sopping, all-around, all-round, open-and-shutکاملا
soppingخیلی خیس ولغزنده
ترجمه آنلاین
خیس کردن