چیز غریب، حس کنجکاوی، غرابت سایر معانی: کنجکاوی، فضولی، سر در کار دیگران کردن، (هر چیز نادر یا تازه و عجیب و غریب) بدیع، بدیعه، نادره، تحفه، شگرفه، کمیاب [ریاضیات] کنجکاوی، شگفتانه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استراق سمع کردن سایر معانی: گوش ایستادن
گوش ایستنده، استراق سمع کننده، غماز
شکار، جستجو، صید، نخجیر، صید کردن، جستجو کردن در، تفحص کردن، شکار کردن سایر معانی: بشگرد، به شکار رفتن، نخجیر کردن، (معمولا با : down) تعقیب کردن، دنبال رفتن یا کردن، جستجو کردن، (با : up یا ...
پی جو، کنجاو سایر معانی: کنجکاو، مشتاق پرسش و یادگیری، آموزخواه، آموزدوست، پرسان، فضول
فضولی، کنجکاوی
فضولی کردن، مداخله کردن، پادرمیان کار دیگران گذاردن سایر معانی: (در اصل) حقوق و امتیازات بازرگانی کسی را مورد تجاوز قرار دادن، برای سودجویی مداخله کردن
وابسته به کندوکاو، تحقیقی، بازجویانه، جستجوگرانه (investigatory هم می گویند)، مبنی بر رسیدگی، باز جو ینده
فضول، دارای شامه تیز سایر معانی: (در کار دیگران) کنجکاو، nosey دارای شامه تیز
(عامیانه) آدم فضول، آدم کنجکاو، فضولباشی
نگاه دزدانه، زیرچشمی نگاه کردن سایر معانی: (به ویژه از روزنه یا پشت پرده و غیره و به سرعت) نگاه کردن، دزدانه نظر افکندن، زیرچشمی نگریستن (رجوع شود به: peep2)، نگاه دزدکی، نگاه تند و نهانی [ک ...
(به طور ناخوشایند) کنجکاو، فضول، کنجکاوانه، کاوش کننده