پیستون بدنهکامل [قطعات و اجزای خودرو] پیستونی که بدنۀ آن یکپارچه است و هیچگونه بریدگی یا شیار سبککننده ندارد
واژههای مصوب فرهنگستان
دامن تنگ زنانه (به ویژه آنکه بین 1910 و 1914 مد بود)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجتناب کردن، دوری کردن از، طفره رفتن، طفره رفتن از، حذر کردن از، احتراز کردن، الغاء کردن، عدول کردن سایر معانی: دوری کردن، پرهیز کردن، خودداری کردن، جلوگیری کردن، (حقوق) ملغی کردن، موقوف کرد ...
کنار، حاشیه، لبه، طره، ضلع سایر معانی: (در مورد فنجان و کاسه و ظروف دیگر) لب، کناره، لبه ی جلوآمده ی هر چیز، سرشار، مالامال، مملو، (مهجور) کناره ی دریاچه یا استخر، آب کنار، ساحل، تا لبه پر ک ...
لباس، لباس پوشاندن، پانسمانکردن، مزین کردن، لباس پوشیدن، ملبس کردن، جامه بتن کردن، درست کردن موی سر سایر معانی: (جامه) پوشیدن، پوشاندن، پوشاک (به ویژه در اشاره به نوع لباس)، (زنانه) پیراهن، ...
کنار، مرز، سر، تیزی، لبه، کناره، ضلع، نبش، دارای لبه تیز کردن، کم کم پیش رفتن، اریب وار پیش رفتن، تحریک کردن سایر معانی: (لبه ی برنده ی شمشیر و چاقو و غیره) دم، تیغه، پره، برندگی، (صخره و پر ...
ضربه، صدای چلپ، اویخته و شل، زبانه کفش، برگه یا قسمت اویخته، بال و پر زدن، پرزدن، دری وری گفتن سایر معانی: (هرچیز مسطح و شل و آویخته که پرده وار دهانه یا مدخل چیزی را می پوشاند) پرده، در، حر ...
فریبنده، گول زن، گول زننده، اغوا کننده، گمراه سازنده
پیرامون، محیط، فضای احاطه کننده سایر معانی: اطراف، دور، دورادور، پرگیر، جوانب، (نظامی) مرز پدافندی، محدوده ی دفاعی، حد برونی، (پزشکی) تورینه سنج، دستگاه سنجش شبکیه [عمران و معماری] محیط - پی ...
پیرامون، دوره، محیط، حدود، جنب، سطح بدن سایر معانی: مرز، حد، کران، حاشیه، سطح خارجی، برونه، رویه، حول و حوش، اطراف، جوانب، کناره، حوالی، محیط (perimeter هم می گویند)، چنبر [ریاضیات] محیط، پی ...
حدود، حاشیه، لبه، کنار، نزدیکی، نزدیک شدن، مشرف بودن بر سایر معانی: کناره، مرز، فرآویز، پرک، آستانه، در مرز (یا آستانه و غیره ی) چیزی بودن، نزدیک بودن (به)، (انگلیس) مرز چمنی، حاشیه ی پوشیده ...
بخشی از سطح خارجی پیستون که در پایین رینگها قرار دارد [قطعات و اجزای خودرو]