نیرومند، با اسطقس، پی دار، سخت پی سایر معانی: عضلانی، پرعضله، زردپی مانند، وابسته به یا شبیه زردپی، محکم، پاره نشو، دیر گسستنی، (گوشت) پررگ و پی، غیرلخم، پوره دار، سفت، چغر، چغل، پر انرژی، پ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیرو، نیروی عضلانی، گوشت، ماهیچه سایر معانی: زور بازو، سترگی، ستبری، عضلات قوی، (انگلیس) گوشت گراز پخته
حیوانیت، جسم، تن، گوشت، شهوت، جسمانیت، مغز میوه، در بدن فرو کردن سایر معانی: گوشت (در بدن انسان یا جانور زنده)، ماهیچه، سطح بدن، پوست، تن روی، گوشت میوه (که بین هسته و پوست قرار دارد)، میان ...
نقطه اتکاء، تکیهگاه اصلی، وابستگی عمده سایر معانی: نگه دار اصلی، حامی اصلی، پشتیبان عمده، تکیه گاه، پشت و پناه، (کشتی) نگاهدارنده ی دکل اصلی، شاه دکل بند، دریا نوردی مهار اصلی که از نوک شاه ...
پرعضله، عضلانی سایر معانی: وابسته به عضله، مازی، مازه ای، ماهیچه ای، زورمند، قوی، نیرومند [صنایع غذایی] عضلانی
عضلانی بودن سایر معانی: عضلانی بودن
دوام، توانایی، قوت، پا، استحکام، نیرو، زور، قوه سایر معانی: قدرت، استواری، محکمی، سختی، قدرت کشش یا تحمل (وزن یا فشار و غیره)، صفات مثبت، محسنات، نکات خوب، نیکویی ها، ویژگی های برازنده، موضع ...
(گوشت) پوره دار، سفت، (شیره ی چغندر و غیره) چسبناک، رشته رشته، ریسمان سان، نخ مانند، دراز و باریک، لاغرو، لق لقو، ریش ریش، ریشه ای، ن مانند، چسبناک