[زمین شناسی] مفصل ماهیچه ای نوعی مفصل بندی در استخوانچه های کرینوئیدها که علاوه بر رباطها تحت تأثیر رشته های ماهیچه ای نیزقرار دارد مقایسه شودبا: ligamentary articulation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دُشپروردگی ماهیچه [علوم پایۀ پزشکی] مجموعهبیماریهای وراثتی که در آنها توان و حجم ماهیچههای بدن بهتدریج کاهش مییابد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
(پزشکی) تحلیل و فساد عضلانی، طب تحلیل وفاسد عضلانی که مرضی است ارثی [علوم دامی] بیماری ماهیچه سفید ؛
ورزش : استقامت عضلانى
سنگدان
عضلانی بودن سایر معانی: عضلانی بودن
درون ماهیچهای سایر معانی: (پزشکی - واقع در یا تزریق شده به درون عضله) درون ماهیچه ای، داخل عضلانی
عصبی و عضلانی، وابسته باعصاب و عضلات سایر معانی: (زیست شناسی) عصبی - عضلانی، پیی - ماهیچه ای [فوتبال] عضلانی و عصبی
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.