[نساجی] ماشین تکمیل آبرفتگی پارچه - ماشین اعمال تکمیل جمع شدگی بر پارچه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محجوب، دارای عدم اتکاء بنفس سایر معانی: فاقد اعتماد به نفس، ناخوداستوار، کم رو، سربه زیر، خجالتی
عدم، فقدان، نبودن، کسری، احتیاج، نداشتن، ناقص بودن، فاقد بودن، کم داشتن سایر معانی: کمبود، کمداشت، کمبود داشتن، کسرداشتن، ناداشت، نایابی، (با: in یا for یا of) نیاز داشتن، بی بهره بودن، پیشو ...
ادعا، اعتراض، اظهار جدی، واخواهی سایر معانی: اظهار موکد، فاشگویی، اصرار، واسرنگش، تصریح
ازمایش، پرتاب، رموک، خجول، کمرو، محجوب، خجالتی، ترسو، خجل، رم کردن، از جا پریدن، پرت کردن سایر معانی: پرآزرم، زودشرم، (جانور) رموک، رمو، یکه خوردن، کمرویی کردن، محتاط شدن، خود را عقب کشیدن، ...
پایدار، ثابت قدم، مصمم سایر معانی: پر اراده، دارای عزم راسخ، جا نخوردنی، کسی که تردید به خود راه نمی دهد، مصممانه