دیدنی، قابل دید سایر معانی: دیدنی، قابل دید
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قانون ـ فقه : قابل پیش بینى
تصادفی، مشروط، محتمل، محتمل الوقوع سایر معانی: گمان سزا، ممکن، رویداد پذیر، شانسی، اتفاقی، بختی، (با: on یا upon) وابسته (به)، مشروط (به)، منوط به، (فلسفه) غیرجبری، آزاد، مختار، گروه، گروه گ ...
قابل پیشگویی، قابل پیشگویی یاپیش بینی سایر معانی: قابل پیشگویی [زمین شناسی] قابل پیشگویی [ریاضیات] قابل پیش بینی
دمدمی، غیرقابل پیش بینی، غیر قابل پیشگویی، غیرقابل استناد سایر معانی: غیرقابل پیشگویی، غیرقابل استناد، دمدمی [ریاضیات] غیر قابل پیش بینی، پیشگویی ناپذیر
عینی، بصری، دیدنی، دیداری، دیدی، وابسته به دید سایر معانی: وابسته به بینایی، تصوری، تجسمی، فرتورانگیز، (خلبانی و غیره) انجام شدنی با چشم (و نه به کمک ابزار)، چشمی، رجوع شود به: visible، تصوی ...