معنی

عینی، بصری، دیدنی، دیداری، دیدی، وابسته به دید
سایر معانی: وابسته به بینایی، تصوری، تجسمی، فرتورانگیز، (خلبانی و غیره) انجام شدنی با چشم (و نه به کمک ابزار)، چشمی، رجوع شود به: visible، تصویری، فرتوری، (فیلم سینمایی ـ تلویزیون) تکه ی فیلم یا عکس (که در فیلم های خبری یا مستند به کار می رود)، (جمع ـ فیلم و تلویزیون) عوامل بصری (در برابر عوامل صوتی و غیره)
[سینما] بصری - تصویری - تفکرات و ارتباطات غیرلغوی

دیکشنری

دیداری
صفت
visual, optical, ocular, opticبصری
visualدیداری
visual, visitable, seeableدیدنی
objective, visual, exact, identical, genuine, identicعینی
visualدیدی
visualوابسته به دید

ترجمه آنلاین

بصری

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.