(عامیانه) دست و پا چلفتی، کسی که چیز زود از دستش می افتد و می شکند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بردن، نقل کردن، حمل کردن، رساندن سایر معانی: معنی دادن، بیان کردن، رسانیدن، ترابری کردن، انتقال دادن، فرستادن، ترا فرست کردن، ترا گسیل کردن، رسانگری کردن، (حقوق) صلح کردن (مال یا حق)، انتقال ...
گوش پوش، پس زدن دهنه اسب، گوشک، دیرک، قالب زدن، هر عضو جلو امده چیزی، تیر، اویزه، کودن، ادم کله خر، بزور کشیدن، کشیدن و بردن، گنجانیدن سایر معانی: (چیز سنگین را) کشان کشان بردن، دنبال خود کش ...
خرحمالی، صدای پا، اهسته و محکم حرکت کردن، با زحمت کاری را انجام دادن، خرحمالی کردن، زحمت کشیدن سایر معانی: (با زحمت یا مثل کسی که بار سنگینی حمل می کند) راه رفتن، هن هن کردن، (به طور یکنواخت ...
تقلا، سیلی، خرحمالی، ضربت سخت، کوشش سخت، ضربت سخت زدن، تقلا کردن، خرحمالی کردن، پرتاب کردن سایر معانی: رجوع شود به: slug، (با سختی یا تلاش زیاد) راه رفتن، راه باز کردن، (با تلاش و زحمت) کار ...