معنی
تقلا، سیلی، خرحمالی، ضربت سخت، کوشش سخت، ضربت سخت زدن، تقلا کردن، خرحمالی کردن، پرتاب کردن
سایر معانی: رجوع شود به: slug، (با سختی یا تلاش زیاد) راه رفتن، راه باز کردن، (با تلاش و زحمت) کار کردن، جان کندن، زحمت کشیدن
سایر معانی: رجوع شود به: slug، (با سختی یا تلاش زیاد) راه رفتن، راه باز کردن، (با تلاش و زحمت) کار کردن، جان کندن، زحمت کشیدن
دیکشنری
شلاق زدن
اسم
scramble, bout, tug, effort, exertion, slogتقلا
whack, slog, swat, swipeضربت سخت
drudgery, elbow grease, fag, plod, punisher, slogخرحمالی
slap in the face, cuff, box on the ear, buffet, spat on the face, slogسیلی
slogکوشش سخت
فعل
heave, slog, tussle, scramble, struggle, agonizeتقلا کردن
throw, skeet, shoot, thrust, pelt, slogپرتاب کردن
whack, slogضربت سخت زدن
drudge, fag, moil, plod, slogخرحمالی کردن
ترجمه آنلاین
شلختگی