معنی

خرحمالی، صدای پا، اهسته و محکم حرکت کردن، با زحمت کاری را انجام دادن، خرحمالی کردن، زحمت کشیدن
سایر معانی: (با زحمت یا مثل کسی که بار سنگینی حمل می کند) راه رفتن، هن هن کردن، (به طور یکنواخت و ملالت انگیز) کارکردن، لک لک کردن، رهنوردی با زحمت، صدای سنگین گام برداری

دیکشنری

خرچنگ
اسم
plod, pad, step, trampصدای پا
drudgery, elbow grease, fag, plod, punisher, moilخرحمالی
فعل
toil, labor, peg, plod, work, labourزحمت کشیدن
drudge, fag, moil, plod, slogخرحمالی کردن
plodاهسته و محکم حرکت کردن
plodبا زحمت کاری را انجام دادن

ترجمه آنلاین

پله کردن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.