معنی

بردن، نقل کردن، حمل کردن، رساندن
سایر معانی: معنی دادن، بیان کردن، رسانیدن، ترابری کردن، انتقال دادن، فرستادن، ترا فرست کردن، ترا گسیل کردن، رسانگری کردن، (حقوق) صلح کردن (مال یا حق)، انتقال مال یا دین (به وسیله ی سند کتبی)، وا گذاشتن (to make a conveyance هم می گویند)
[عمران و معماری] انتقال - حمل
[حقوق] واگذار کردن، منتقل کردن (انتقال ملک)، فروختن، صلح کردن (مال غیر منقول) حمل کردن، دزدیدن

دیکشنری

انتقال
فعل
convey, supply, transmit, extend, give, broadcastرساندن
convey, account, quote, relate, transcribe, tellنقل کردن
take, remove, win, take away, carry, conveyبردن
carry, transport, bear, haul, portage, conveyحمل کردن

ترجمه آنلاین

انتقال دهد

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.