گول زدن، نقشه کشیدن، بازرنگی بدست اوردن، باحیله بدست اوردن سایر معانی: (با حیله یا زرنگی) به دست آوردن، مرد رندی کردن، (رندانه) انجام دادن، (از کسی) در کشیدن، کلاشی کردن، نقشه کشیدن برای ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قاب، اسکلت، چهارچوب، قاعده، چارچوب، سفت کاری، ساختمان، بدن، تنه، بیان کردن، تنظیم کردن، قاب کردن، قاب گرفتن، چارچوب گرفتن سایر معانی: بدنه، استخوان بندی (ساختمان و پل و غیره)، هیکل، اندام، پ ...
(قبل از آغاز مسابقه) نقشه ی عمل، نقشه ی حمله
فرض کردن، انگاشتن، پنداشتن، تفکر کردن، تصور کردن، حدس زدن سایر معانی: خیال کردن، تخیل کردن، انگاریدن، سگالیدن، گمان کردن، فر کردن [ریاضیات] در نظر گرفتن، تصور کردن، انگاشتن ...
راه، عنوان، سیاق، نوع، سبک، رسم، رویه، روش، شیوه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، روند، متد، طور، مسلک، نحو، منوال سایر معانی: شگرد، آرنگ، لم، روال، هنجار، گواش، ترتیب، نظم، حساب و کتاب، وابسته به ...
ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، امر، سیاق، دسته، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین ...
نیروگاه برق، کارخانه برق، نیروی محرکه هواپیما و اتومبیل، دستگاه تولید نیروی، محرکه وسیله نقلیه سایر معانی: موتور، نیروزا، کارخانه ی برق، نیروگاه [شیمی] نیروگاه [عمران و معماری] کارخانه برق - ...
اینده نامه، اطلاع نامه سایر معانی: (سهام) دفترچه ی شناسانگر، آگهی، بروشور، شرح چاپی درباره شرکت یامعدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود [حقوق] آگهی عرضه سهام
متن یانمایشنامه فیلم سینمایی، زمینه یا طرح راهنمای فیلم صامت سایر معانی: فیلمنامه، سناریو، (نمایش و اپرا و غیره) خلاصه داستان و شرح شخصیت ها، کوته نوشت، درجمع دستور نوشته ورود وخروج بازیگران ...
صفت، طرح، شکل، الگو، نونه سایر معانی: پیش نویس، مسوده، شکل واره، دیسه نما، نمودار، دیاگرام، مدل [کامپیوتر] طرح ؛ مدل ؛ شما ؛ الگو [ریاضیات] شکل، نمودار، طرح
تفکر کردن، اندیشیدن، احتکار کردن، سفته بازی کردن، معاملات قماری کردن سایر معانی: (درباره ی جنبه های مختلف چیزی) اندیشیدن، (با حدس و قیاس) فکر کردن، گمان کردن، گمانه زنی کردن، خرد پردازی کردن ...
حیله جنگی، تدبیر جنگی، لشکرارایی سایر معانی: (در جنگ) ترفند، حیله ی رزمی، ستاوه، ترفنده، تمجید