حمله، یورش، حرکت سریع، جواب سریع و زیرکانه، حمله ور شدن، یورش اوردن سایر معانی: (خروج ناگهانی محاصره شدگان و حمله بر محاصره کنندگان) یورش، برون تک، برون تاخت، فعالیت ناگهانی، کنشوری ناگهانی، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چنانکه سبب وعلت رابرساند، ازراه علت، جهت
به طور ناجور یا غلط فرونشاندن یا تسکین دادن
تو دماغی، از بینی
[ریاضیات] عبارت همیشه معتبر
شیوع، انفجار، شلیک، طوفان آتش، شکفتن، از هم پاشیدن، ترکیدن، منفجر کردن، قطع کردن سایر معانی: منفجر شدن، ترکاندن، پکیدن، کفتن، از هم باز شدن، ترکش، پکش، تلاشی، (در مورد تیراندازی با سلاح های ...
حرکت کردن، عازم شدن، رخت بر بستن، راهی شدن، روانه شدن، عزیمت کردن سایر معانی: رفتن، (جایی را) ترک کردن، (از جایی) حرکت کردن، رهسپار شدن، مردن، رحلت کردن، (با: from) عدول کردن از، روپیچیدن از ...
انفجار، جوش، فوران سایر معانی: فوران (آتشفشان و غیره)، برون فشانی، آتشفشانی، آب فشانی، بخار فشانی، ـ فشانی، فشانش، بروز (احساسات یا شورش و بلوا و غیره)، (پزشکی) جوش زدن (پوست)، ـ زدن، ـ زنی، ...
حمله، تاراج، تهاجم، چپاول، چپاول کردن، غارت کردن، تاخت و تاز کردن، تهاجم کردن، پیغام بردن سایر معانی: حمله ی ناگهانی (به منظور به دست آوردن چیزی)، تاخت و تاز، یورش، دست اندازی، (مجازی) عرض ا ...
خوشی، انفجار، خوش مزگی، خوش طعمی، تمایل، باد ناگهانی، تند باد، چشیدن سایر معانی: وزش شدید (باد)، تند وزش، وزیدن، تند وزیدن، (خشم یا خنده) تجلی ناگهانی، (باران و آتش و صدا و غیره) رگبار، تنور ...
تصوری بودن، خیالی بودن، تخیل
کردار، کنایه، گوشه، مسخره، شوخی، بذله، لطیفه، خوش مزگی، طعنه، تمسخر، مزاح، بذله گویی، ببازی گرفتن، مزاح گفتن، شوخی کردن، خنده کردن، استهزاء کردن، تمسخر کردن سایر معانی: سخره، دست اندازی، مضح ...