(عامیانه - انگلیس) دهن لقی کردن، سری را فاش کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساطور، شکافنده سایر معانی: گوشتکو، فرتیغ
اینده، وارد سایر معانی: کسی که می آید، آینده
رفت و آمد کننده ی مکرر (از فواصل نسبتا دور مثلا از کرج به تهران)
نهر سایر معانی: فرکند، ارغاب، مادی، (انگلیس) خور، شاخابه، آبنای، خلیج کوچک [عمران و معماری] جویبار - آبراهه - آبنای - جویبار ساحلی [زمین شناسی] نهر، جویبار، آبنای، جویبار ساحلی [آب و خاک] نه ...
ستمگر، حاکم مطلق، سلطان مستبد، ظالم سایر معانی: خودکامه، جبار، مردم آزار، خودسر، بیدادگر، (در اصل) ارباب (عنوان برخی از طبقات حکمفرما در یونان قرون وسطی)، خان، قدر قدرت
[عمران و معماری] آزمایش رانندگی - آزمون رانندگی
سازنده، مهندس، مهندسی کردن، طرحکردن و ساختن، نقشه کشیدن، اداره کردن سایر معانی: مکانیک، تعمیرکار، بازساز، (ارتش) رسته ی مهندسی، (با به کار گیری روش های مهندسی) طرح ریزی کردن، ساختن، (مجازی - ...
اکالیپتوس کامالدول [گیاهان دارویی] گونهای اکالیپتوس درختی به ارتفاع 30 تا 60 متر با پوست ساقۀ صاف و خاکستری که بهصورت لایههای نازک از تنه جدا میشود و میری ...
واژههای مصوب فرهنگستان
مدیر، متصدی، مباشر، سر کارگر، سر عمله سایر معانی: سرگروه، مباشرت کردن [عمران و معماری] سرکارگر - مباشر [مهندسی گاز] استادکار [صنعت] سر کارگر، سرپرست کارگاه [حقوق] سخنگوی هیأت منصفه، سرکارگر ...
کنترل کردن، حکومت کردن، حکمرانی کردن، تابع خود کردن، حاکم بودن، فرمانداری کردن سایر معانی: فرمانروایی کردن، تحت تاثیر قرار دادن، نفوذ کردن در، مهار کردن، تعیین کردن، اداره کردن، معیف کردن، م ...
غمگین کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن، غصه دار کردن، محزون کردن، مغموم بودن سایر معانی: سوگوار کردن یا بودن، ماتم گرفتن، محزون شدن، اندوهیدن، غمگین شدن یا کردن، عزا گرفتن، متاسف کردن، ناراحت ...