معنی

سازنده، مهندس، مهندسی کردن، طرحکردن و ساختن، نقشه کشیدن، اداره کردن
سایر معانی: مکانیک، تعمیرکار، بازساز، (ارتش) رسته ی مهندسی، (با به کار گیری روش های مهندسی) طرح ریزی کردن، ساختن، (مجازی - با مهارت طرح و اجرا یا سرپرستی کردن) رهبری کردن، (نادر) موتورساز، انجین ساز، سرکارگر فنی، ویژه کار فنی، مسئول موتورخانه
[عمران و معماری] مهندس
[برق و الکترونیک] مهندس - مهندس فردی که تجارب و آموزشهای لازم برای انجام وظایف تخصصی در شاخه ای از مهندسی دارد . عموماً مهندس با طراحی،ساخت،عملکرد ونظارت سروکار دارد ،در حالی که دانشمند در جستجوی مواد جدید ،اصول جدید، و یافته های جدید است
[نساجی] مهندس
[ریاضیات] مهندس

دیکشنری

مهندس
اسم
engineer, land measurerمهندس
maker, manufacturer, creator, constructor, builder, engineerسازنده
فعل
plan, compass, engineer, machinate, map, platنقشه کشیدن
engineerمهندسی کردن
manage, manipulate, administer, run, operate, engineerاداره کردن
engineerطرحکردن و ساختن

ترجمه آنلاین

مهندس

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.