دودمان، (در مورد حیوان) اصل و نسب، درجه ی اصالت، دودمان درخت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرتگاه، سرازیری کنار رودخانه وغیره، چاخان، قمپز، فریب، توپ، سراشیب، توپ زدن، حریف را از میدان در کردن سایر معانی: لاف، بلوف، هارت و پورت، گشادبازی، وعده ی دروغین دادن، گول زدن، تهدید دروغین ...
حیات، زندگانی سایر معانی: (ایتالیایی) زنده دلی، سرزندگی، اشتیاق، جوش و خروش، روح
تند، تیز، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، با روح، سرزنده، سرزنده و بشاش، چست، رایج، اراسته، پاکیزه، تیز هوش سایر معانی: فرز، جلد، (در مورد هوا) خنک و فرحبخش، تند و تیز، (بازار) گرم، پررونق، پرفعالی ...
گول زدن، ریشخند کردن سایر معانی: خر کردن، زبان بازی کردن، (با چاپلوسی و غیره) وادار به کاری کردن، چاپلوسی
قایق رانی سایر معانی: (در اصل در میان سرخپوستان امریکا) زورق باریک و سبک، زورقچه، کانو، بلم، قایق، قایق باریک وبدون بادبان وسکان
توانا، قابل، لایق، با استعداد، صلاحیت دار، ماهر، دانا، مولد علم، وابسته به علم، جوهردار سایر معانی: توانایی، قدرت، قابلیت، گنجایی، ظرفیت، گنجایش، جربزه، لیاقت، استعداد، عرضه، صلاحیت، قادر، ک ...
غارنشین [زمین شناسی] غارنشین
تجرد، امتناع از ازدواج، بی شوهری، بی زنی سایر معانی: عزبی، عزوبت
مطمئنا، قطعا، یقینا، حتما، همانا، محققا سایر معانی: مسلما، بی شک [صنعت] اطمِنان، حتمی
جنبه، مشخصات، صفت ممیزه، منش نما، نشان ویژه، مشخصه، خاص، نهادی، نهادین، خیمی سایر معانی: منش، ویژگی، خصوصیت، خصیصه، سرشت، فروزه، (ریاضی - لگاریتم) نمودگر، مشخص (تابع)، ممیز (حلقه)، مبین [حسا ...
خط، مزایا، فرمان، اجازه نامه، منشور، امتیاز، دربست کرایه دادن، پروانه دادن، امتیازنامه صادر کردن سایر معانی: امتیازنامه، بیله، بیلک، اساسنامه (انجمن ها و شهرداری های مستقل و غیره)، امتیاز نا ...