مقصودش مال اندوزی است، میزندبرای ثروت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراوانی، وفور، فزونی، سرک سایر معانی: وفور نعمت، ثروت، غنا [علوم دامی] 1) وفور، فراوانی 2) تعداد گیاهان یا حیوانات برای هر واحد منطقه. [شیمی] وفور، فراوانی [زمین شناسی] وفور، فراوانی، فراوان ...
غنا، فراوانی، وفور، فزونی سایر معانی: سطح زندگی بالا، ناز و نعمت، آبادی، ریخت و پاش، توانگری، ثروت، فراوانی منابع، بهروزی، رونق، ریزش، جاری شدن به درون، درون ریزش، درون ریزی، دخول ...
دارایی، موجودی ودارایی مرده یاورشکسته، دارایی قردار [حسابداری] دارائیها [حقوق] دارایی [ریاضیات] دارایی، ترکه ها، دارایی ها، موجودی ها
ذخیره، احتکار، اندوخته، گنج، احتکار کردن، ذخیره کردن، انباشتن سایر معانی: توده کردن، اندوختن، کپه کردن، تلمبار کردن، بنداری کردن، گردآوری، پس افکنده، مال احتکار شده، جنس احتکاری، کالای بندار ...
سود، پول، مال، غرض، ربا سایر معانی: ثروت، مال و منال
کاردانی، تدبیر
پنهانگاه، ذخیره کردن، انباشتن، انبار کردن سایر معانی: (در محل مخفی) برای روز مبادا ذخیره کردن، پنهان کردن، قایم کردن، اندوختن، هر چیز نهفته شده، نهانگاه، محل پنهان کردن، مخفیگاه، انبار، گنجی ...
ثروت، گنج، گنجینه، دفینه، جواهر، گرامی داشتن، گنجینه اندوختن سایر معانی: اندوختن، گرد آوردن، عزیز شمردن، ارزش زیاد قائل شدن (برای)، گوهر خانه، خزانه، (شخص یا چیز) پر بها، نقشینه، نفیس ...
غنا، وفور، سامان، دارایی، خواست، سرمایه، مال، زیادی، ثروت، توانگری، تمول، سرکیفی سایر معانی: پول زیاد، مال و منال، فراوانی، منابع طبیعی، گنجینه، موهبت، ثروت های طبیعی، (مهجور) رجوع شود به: w ...