[حقوق] اعتبار گردان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] شاعتبار اسنادی گردان یا تدنی
[نساجی] غلتک کالندر پارچه
باب، مدخل، ورودیه، دریچه، دروازه، گیت، در بزرگ، دریجه سد، وسایل ورود سایر معانی: در حیاط، در ورودی منزل یا باغ، قاپو، (در فرودگاه) گیت، محل ورود و خروج از هواپیما به فرودگاه، (در سینما و نما ...
گردش، چرخش سایر معانی: گردش (به دور خود یا به دور دایره)، حرکت مارپیچی، فرفره، چرخه، چرخک، گردان، چرخشی [عمران و معماری] چرخ - گردش [ریاضیات] چرخش، دوران، ژیراسیون
عملیاتی سایر معانی: عامل [حسابداری] عملیاتی [عمران و معماری] کارکرد [برق و الکترونیک] عملکرد، کار [ریاضیات] عملکرد، عامل
ماشین چرخنده، ماشین چاپ روزنامه، گردنده، دوار، چرخشی، چرخنده سایر معانی: چرخان، چهار راه گرد، چهار راه گردان [علوم دامی] سیستم چرخشی، نوعی سیستم شیر دوشی که گاو ها به هنگام شیر دوشی می چرخند ...
دورانی، دچار سرگیجه، سرگیجهای، دوران کننده سایر معانی: وابسته به سرگیجه، چرخان، در حال دوران یا چرخش، چرخشی، در چرخش، گیج کننده، سرگیجه آور