vertiginous
معنی
دورانی، دچار سرگیجه، سرگیجهای، دوران کننده
سایر معانی: وابسته به سرگیجه، چرخان، در حال دوران یا چرخش، چرخشی، در چرخش، گیج کننده، سرگیجه آور
سایر معانی: وابسته به سرگیجه، چرخان، در حال دوران یا چرخش، چرخشی، در چرخش، گیج کننده، سرگیجه آور
دیکشنری
پرتقال
صفت
vertiginousدچار سرگیجه
rotational, revolving, vertiginousدورانی
vertiginousسرگیجهای
vertiginousدوران کننده
ترجمه آنلاین
سرگیجه