تلافی، جواب متقابل، جواب متقابل دادن سایر معانی: (مهجور) پس افکندن، بازافکندن، منعکس کردن، (با خشم یا طعنه وغیره و بدون معطلی و زیرکانه) پاسخ دادن، جواب (دندان شکن) دادن، پس گفتن، پیش جوابی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باز چرخی، پس چرخی، کجی یا خمش به عقب، پس خمش، خم سازی، کج سازی، تلافی عینی، تلافی بعین
پاسخ، جواب، دفاع، دفاع کردن، از عهده برامدن، پاسخ دادن، جواب دادن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن سایر معانی: تلافی، تلافی کردن، عمل به مثل ک ...
(عامیانه) پیش جوابی، گستاخی، حاضرجوابی، پیش جوابی
حاضر جوابی، جواب شوخی امیز سایر معانی: پیش جوابی، پاسخ سریع و زیرکانه، جواب دندان شکن، پاسخ تر و چسبان
پاسخ، جواب، جواب کتبی یا شفاهی، دفاعیه، پاسخ دادن سایر معانی: پتواز، پدواز، متقابلا عمل کردن، واکنش کردن، عمل به مثل کردن، پژواک داشتن (رجوع شود به: resound)، (حقوق) به ادعای خواهان پاسخ داد ...
پاسخ، پاسخ دادن، عهده دار شدن، واکنش نشان دادن سایر معانی: جواب دادن، واکنش کردن یا نشان دادن، عکس العمل نشان دادن، پتوازیدن، واکنش مثبت نشان دادن، (حقوق) مسئول بودن، جوابگو بودن، ستون زیر ق ...
جواب، حاضر جوابی، ضربت متقابل و تند، ضربتسریع، پاسخ تند واماده، ضربه متقابل زدن سایر معانی: repost ضربت متقابل و تند، پاس تند واماده، درشمشیر بازی ضربت سریع
لغز، حرف کنایه دار یا شوخی امیز، حرف کنایهدار زدن سایر معانی: تمسخر، جواب بی ادبانه، گستاخی(در کلام)، قلمبه گویی، حرف گوشه دار، کنایه، حاضر جوابی، پیش جوابی، متلک، شوخی کردن، لطیفه گویی کردن ...
دستگاهی که مواد خوراکی و اشیا را با بخار پرفشار سترون کند [علوم و فنّاوری غذا]
واژههای مصوب فرهنگستان
ظرف شیشهای کروی با گردن بلند و متمایل به سمت پایین که برای تقطیر از آن استفاده میکنند [شیمی]