reply
معنی
پاسخ، جواب، جواب کتبی یا شفاهی، دفاعیه، پاسخ دادن
سایر معانی: پتواز، پدواز، متقابلا عمل کردن، واکنش کردن، عمل به مثل کردن، پژواک داشتن (رجوع شود به: resound)، (حقوق) به ادعای خواهان پاسخ دادن، ادعا (یا اتهام) متقابل وارد کردن، پاس دادن
[برق و الکترونیک] پاسخ
[حقوق] پاسخ دادن، جوابیه
سایر معانی: پتواز، پدواز، متقابلا عمل کردن، واکنش کردن، عمل به مثل کردن، پژواک داشتن (رجوع شود به: resound)، (حقوق) به ادعای خواهان پاسخ دادن، ادعا (یا اتهام) متقابل وارد کردن، پاس دادن
[برق و الکترونیک] پاسخ
[حقوق] پاسخ دادن، جوابیه
دیکشنری
پاسخ
اسم
response, answer, reply, respond, replicationپاسخ
answer, reply, rejoinder, antiphony, ripost, riposteجواب
replyجواب کتبی یا شفاهی
replyدفاعیه
فعل
answer, respond, replyپاسخ دادن
ترجمه آنلاین
پاسخ دهید
مترادف
acknowledgment ، antiphon ، back talk ، comeback ، counter ، echo ، feedback ، knee jerk reaction ، lip ، reaction ، reciprocation ، rejoinder ، respond ، response ، retaliation ، retort ، return ، riposte ، sass ، snappy comeback ، vibes ، wisecrack