[نساجی] کشش پیوند - ظرفیت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] نوعی بهسازی و بزرگنمایی تصویر که طی آن محدوده اولیه مقیاس خاکستری روی تصویر به محدوده کامل دستگاه نمایش یا رسانه ثبت کننده گسترش مییابد.
[سینما] کش آوردن / کش دادن [عمران و معماری] کش آمدن [نساجی] کشیدن نخ [ریاضیات] انبساط، کشش، شکل دهی انبساطی، شکل دهی کششی، منبسط کردن
قرقرۀ کششی [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] مجموعهای از چند قرقره برای کشیدن بافۀ حامل و ایجاد کشش در آن
واژههای مصوب فرهنگستان
[شیمی] ارتعاش کششی [پلیمر] ارتعاش کششی
[نساجی] تبدیل الیاف تو به تاپس به روش کششی
متمایل به توسعه سایر معانی: (قادر به یا متمایل به گسترش) گستردنی، گسترش پذیر، قابل توسعه، گسترده، توسعه یافته، مفصل، جامع، (وابسته به گسترش) گسترشی، (آدم) گسترده اندیش، آزاده، سخاوتمند، گشاد ...
انزجار، تهوع، حالت تهوع، دل اشوب، حالت استفراغ سایر معانی: وامیدگی، وامش، حالت تهوع و استفراغ، دل آشوبه، دل به هم خوردگی، تنفر، چندش، بیزاری، حالت استفراه
مدید، دنباله دار سایر معانی: کشیده، طول داده، طولانی، ممتد، متمادی
امتداد پذیر، بسط وتوسعه یافتنی سایر معانی: برون خیز، دراز کردنی، بیرون زدنی، بیرون کشاندنی
طرح، تمدید، امتداد، نقشه کشی طبق مقیاس معینی سایر معانی: تمدید، امتداد، نقشه کشی طبق مقیاس معینی [ریاضیات] امتداد
ارتعاشی که نتیجۀ جابهجایی یعنی بلند و کوتاه شدن طول پیوندها در درون مولکول نسبت به وضعیت تعادلی آنهاست [شیمی]