منع کننده نفس، مسک کننده نفس، خوددار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] عضو نامقید در مقابل دوران - عضو غیر مقید در مقابل دوران [زمین شناسی] عضو نامقید در مقابل دوران، عضو غیر مقید در مقابل دوران
موکول کردن، بوقت دیگر موکول کردن سایر معانی: (جلسه و مذاکره و غیره) تعطیل و به بعد موکول کردن، موقتا تعطیل کردن، (عامیانه - جلسه یا گردهمایی و غیره را) از جایی به جای دیگر منتقل کردن، خاتمه ...
کناره گیری، اجتناب، احتراز، طفره، طفره روی سایر معانی: دوری، پرهیز، خودداری، جلوگیری
دهانه، قید، مهار، افسار، پالهنگ، عنان، رام کردن، جلوگیری کردن از، کنترل کردن سایر معانی: مهار کردن (اسب)، لگام کردن، لجام زدن، هر چیزی که مهار کند، تحت اختیار داشتن یا گرفتن، (به نشان اعتراض ...
عفت، نجابت، پاکدامنی، عفت وعصمت، سادگی سایر معانی: پرهیزکاری، پارسایی، عصمت، تجرد، پرهیز از مقاربت جنسی (به خاطر ملاحظات مذهبی)
مجبور کردن، وادار کردن سایر معانی: ناچار کردن، ناگزیر کردن، به زور انجام دادن (یا به دست آوردن)، تحمیل کردن، ملزم کردن، ایجاب کردن، برانگیختن، جلب کردن [حقوق] مجبور کردن، وادار کردن، ملزم کر ...
محدود، بستری، منحصر، محدود شده سایر معانی: 1- محدود 2- بستری [عمران و معماری] تحت فشار - محبوس [بهداشت] زیر فشار - محبوس
جمع کردن، منقبض کردن، تنگ کردن سایر معانی: هم کشیدن، (خود را) جمع کردن، همفشردن، ترنجیدن، محدود کردن، مقید کردن، دست و بال بسته کردن، در تنگنا قرار دادن، وبال گردن شدن، منقب کردن ...
لگام شده، تنظیم شده [حقوق] تحت کنترل، تحت نظارت [ریاضیات] کنترل شده
تعدیل کننده، خفه کننده، نم زن، الت میزان کردن جریان هوا سایر معانی: (هرچیزی که از شدت یا میزان چیزی بکاهد) کاستگر، (دودکش) دریچه ی هوا، (موسیقی) خفه کن، ضربه گیر، میراکن، میرانه، میراگر، کاه ...
چاشنی (بمب و مین و غیره را) کشیدن، فیوز بمب را برداشتن، ماسوره کشیدن (از بمب و غیره)، بی خطر کردن، بی آزار کردن، خنثی کردن -3(با سیاست و کیاست و غیره) از وخامت (وضع) کاستن، تشنج زدایی کردن، ...