معنی

موکول کردن، بوقت دیگر موکول کردن
سایر معانی: (جلسه و مذاکره و غیره) تعطیل و به بعد موکول کردن، موقتا تعطیل کردن، (عامیانه - جلسه یا گردهمایی و غیره را) از جایی به جای دیگر منتقل کردن، خاتمه یافتن جلسه، موکول بروز دیگر شدن
[حقوق] به تعویق انداختن، به بعد موکول کردن، موقتأ تعطیل کردن

دیکشنری

متوقف کردن
فعل
adjourn, postponeموکول کردن
adjournبوقت دیگر موکول کردن

ترجمه آنلاین

به تعویق انداختن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.