مسئولیت، معتبر، ابرومند، عهده دار، مسئولیت دار سایر معانی: مسئول، پاس ور، پتوازگر، جوابگو، پاسخگو، پر مسئولیت، پرپتواز، پرپاس وری، مسبب، موجب، عامل، باعث، بانی، وظیفه شناس، قابل اعتماد، خوش ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مصرف سنجیدۀ مواد [اعتیاد] مصرف مواد اعتیادآور بهصورت حسابشده، با برنامهریزی و با هدف زیانکاهی
واژههای مصوب فرهنگستان
عاری از حس مسئولیت، نامعتبر، وظیفه نشناس، غیر مسئول سایر معانی: لاابالی گرانه، وظیفه نشناسانه، کسی که مسئولیت سرش نمی شود، سهل انگار
واگذار کردن، اختصاص دادن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، بخش کردن، ارجاع کردن، قلمداد کردن، ذکر کردن سایر معانی: تخصیص دادن، کنار گذاشتن، وظیفه تعیین کردن، برگماشتن، تفویض کردن، ...
در همه ی حالات، در کلیه ی آزمایش ها، دائما، همیشه [برق و الکترونیک] دارای خطا، خراب [حقوق] مقصر، خاطی
شایان توبیخ، سزاوار سرزنش، مقصر سایر معانی: شایان توبی
اداره کردن، سرپرستی کردن، آقا بالا سر بودن، زمام در دست داشتن، 1- توضیح خواستن 2- توبیخ کردن
سرهم بند، بی دقت، لا ابالی، غافل، مسامحه کار، سبکسر، غفلت کار، لا قید سایر معانی: سر به هوا، یخلا، ولنگار، با بی دقتی، کم توجه، بی توجه، حواس پرت، شلخته، سهل انگار، نسنجیده، بی غم، غم آزاد، ...
متغیر، نا پایدار، تغییر پذیر، تعویض پذیر، دگرگون شدنی، دگرگون پذیر سایر معانی: (در اتومبیل) توی دنده ی سبک تر گذاشتن، دگرگونی پذیر، عوض شدنی، مبادله پذیر، معاوضه پذیر، متلون، دمدمی، تعوی پذ ...
پرشدنی، اتهام پذیر، قابل بدهی یا پرداخت سایر معانی: قابل مطالبه، محول کردنی، حساب شدنی (پای کسی) (رجوع شود به: charge)
کمک کننده، موجب
انجام دادن، عمل کردن، بدرد خوردن، کردن، کفایت کردن سایر معانی: انجامیدن، پایان دادن، تمام کردن، به انجام رساندن، آماده کردن، ایجاد کردن، موجب شدن، سبب شدن، تولید کردن، پرداختن به (کاری)، رسی ...