پرداخت، انتقال، ارسال وجه سایر معانی: پرداخت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] نامه همراه چک
گیرنده پول فرستاده شده [حقوق] گیرنده وجه یا حواله
فروکشکننده [پزشکی] ویژگی بیماری یا علامتی که کاهش مییابد یا از بین میرود
واژههای مصوب فرهنگستان
پرداخت کننده سایر معانی: پرداخت کننده [حقوق] فرستنده وجه، حواله کننده، اعاده پرونده به دادگاه نخستین برای ادامه رسیدگی، تأیید اعتبار مالکیت (بر مبنای اسناد معتبر پیشین)
زاهدانه، گوشه نشینانه، گوشه گیر
علوم مهندسى : متناوب
نفقه سایر معانی: خرجی
ضمیمه، پیوست، دستگاه فرعی سایر معانی: الحاقیه، برافزود، برآویخت، جزو، آویزه [زمین شناسی] ضمیمه ،پیوست ،دستگاه فرعى، ضمایم متصل به بدن حشرات، مانند پاها و بالها. [ریاضیات] ضمیمه، اضافه ...
هدف، مسخره، بشکه، ته، ضربت، ضرب، کپل، ته قنداق تفنگ، بیخ، ته درخت، ضربه زدن، شاخ زدن، پیشرفتگی داشتن، نزدیک یا متصل شدن، پیش رفتن سایر معانی: ته هر چیز، بخش پهن و کلفت هر چیز، کونه، آماج شوخ ...
پیرامون، محیط، محیط دایره سایر معانی: چنبر، پرهون، دور، طول دور هر چیز [علوم دامی] محیط، پیرامون [نساجی] محیط [ریاضیات] دوره، طول محیط، محیط، پیرامون، پیرامون دایره، محیط دایره، طول محیط دای ...
اوج، قله، راس، منتها درجه، باوج رسیدن سایر معانی: (ادبیات و معانی بیان) یک سلسله استعاره یا اندیشه و غیره که به ترتیب تصاعدی ردیف شده باشند (مثلا از کم اهمیت تر به پر اهمیت تر)، آخرین و مهمت ...