توجه، نظر، سلام، مراعات، بابت، ملاحظه، درود، احترام، نگاه، رعایت، باره، اعتناء کردن به، نگریستن، نگاه کردن، ملاحظه کردن سایر معانی: نگاه ثابت، نگاه خیره، (نگاه) زل زل، عزت، عطف، راجع (به)، د ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملاحظه دیگران، رعایت دیگران، واهمه از دیگران
بی اعتنا نسبت به قانون
دربارهء، با توجه به اینکه، اما، نظر باینکه سایر معانی: درباره ی، تا آنجا که به ... مربوط می شود
در این خصوص، در این باب، از این بابت
مورد توجه قرار نگرفته، از قلم افتاده سایر معانی: ازقلم افتاده، مورد توجه قرار نگرفته
اثر، اثر کردن بر، تغییر دادن، متاثر کردن، وانمود کردن، دوست داشتن، تمایل داشتن، تظاهر کردن به سایر معانی: تحت تاثیر قرار دادن، اثر کردن، (مهجور) تمایل، ترجیح، ترجیح دادن، عادت (به پوشیدن) دا ...
هرج و مرج، اغتشاش، بی نظمی، بی قانونی، بی ترتیبی سیاسی، خودسری مردم سایر معانی: فقدان دولت و نظام حاکم، آشوب، ناسالاری، ناسالارگرایی، نابسامانی، ناسامانی
در هر صورت، بهر حال، بنوعی، بهرجهت سایر معانی: هر وسیله ی فرار از خطر (ولو اینکه ناخوشایند باشد)، به هر طریق، به طور سر هم بندی، شورتی وار، الکی
موافقت کردن، پسند کردن، طرفداری کردن، تصویب کردن، ازمایش کردن، روا داشتن سایر معانی: رضایت دادن، تایید کردن، (رسما) موافقت کردن، نظر موافق دادن، مساعد بودن، (قدیمی) اثبات کردن، نشان دادن، مو ...
مشاهده کردن، دیدن، هان، اینک، ببین سایر معانی: نگریستن، نظاره کردن، در مدنظر گرفتن، (حرف ندا) بنگر، هان، در وجه امری ببین، اینک
وابسته بودن، تعلق داشتن، مال کسی بودن سایر معانی: (با to) متعلق بودن به، مال کسی یا جایی بودن، عضو بودن، وابسته بودن به، رابطه داشتن با، جزو چیزی بودن [ریاضیات] متعلق بودن، تعلق داشتن ...