معنی

مشاهده کردن، دیدن، هان، اینک، ببین
سایر معانی: نگریستن، نظاره کردن، در مدنظر گرفتن، (حرف ندا) بنگر، هان، در وجه امری ببین، اینک

دیکشنری

شاهد
فعل
see, view, sight, vision, look, beholdدیدن
observe, see, apperceive, behold, perceiveمشاهده کردن

ترجمه آنلاین

ببین

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.