[آمار] مدل پالاییده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(به ویژه جزئیات چیزی را) بهتر کردن، بهبود بخشیدن، بسامان کردن، سامان بخشیدن
غذای پالیده [تغذیه] غذای فراوریشدهای که در طی فراوری، بخشی از مواد مغذی خود را از دست میدهد
واژههای مصوب فرهنگستان
روغنزیتون پالیده [علوم و فنّاوری غذا] روغنزیتون حاصل از پالایش روغن زیتون بکر بهنحویکه ساختار تریگلیسریدی آن تغییر نکرده باشد ...
تصفیه، تهذیب، پالایش، تزکیه، پالودگی سایر معانی: (رفتار و سخن و سبک) پیراستگی، پاکی، فرهیختگی، اصلاح، بهسازی، بهسامانی [سینما] پالایش [برق و الکترونیک] تصفیه، پالایش، ظرافت [ریاضیات] تظریف، ...
پالایشگاه [مهندسی شیمی] سامانهای برای پالایش موادی مثل نفت خام و گاز طبیعی
پالایشگاه، تصفیه خانه سایر معانی: (نفت یا شکر و غیره) پالایشگاه، پالشگاه [حسابداری] پالایشگاه [خودرو] پالایشگاه - پالایشگاه [شیمی] پالایشگاه [عمران و معماری] تصفیه خانه - پالایشگاه [مهندسی گ ...
[شیمی] گاز پالایشگاه
پالایششدۀ قلیایی [علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادهای که اسیدهای چرب آزاد آن به کمک سدیمهیدروکسید جدا شده است
پالایش گام به گام
تصفیه نشده، خام، ناهنجار، نامهذب
حسن، خوش رویی، خوشگلی، خوبرو، زیبایی، جمال، زنان زیبا، خوبی، خوبرویی سایر معانی: قشنگی، دلکشی، زن خوشگل، ماه رو، لعبت، مهوش، روی خوش، صورت زیبا، جنبه ی خوب، صفت خوب و برجسته، مزیت، آرایشی، ز ...