رستگاری، خلاصی، فدا، باز خرید، خریداری و ازاد سازی سایر معانی: نجات، رهانش، رهایی، استخلاص، فدیه، نقدسازی، از گرو درآوری، استرداد [ریاضیات] از گرو درآوردن، بازخرید
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] حق فک رهن
کسی که با اخذ قول خدمت (با حقوق کم) هزینه ی سفر مهاجران به امریکا را پرداخت می کرد
(حق استرداد ملک رهنی سوخت شده به شرط پرداخت اصل و فرع و سایر هزینه ها در مدت معین و منصفانه) حق پس گیری [حقوق] حق فک رهن
دقیق، معتقدبه، متوجه، فقره، خصوص، بابت، قلم، ریز، جز، جزئیات
فراگیری، اکتساب، مالکیت، حصول، استفاده سایر معانی: به دست آوری، کسب، یابش، (چیز یا شخص) به دست آمده، افزوده شده، تملک یافته [حسابداری] تحصیل [برق و الکترونیک] اکتساب [صنعت] کسب کردن، فراگرفت ...
کوپن سایر معانی: (سهام و اوراق قرضه) قطعه، بریده، برگه (که مالک آن را بریده و برای دریافت سود یا بهره ارائه می دهد)
رهایی، رستگاری، خلاصی، فراغت از زایمان، خلاص سایر معانی: وارستگی، نجات، رهایش، آزادی
پاک سازی، تطهیر
خون بها، فدیه، فدا، جزیه، فدیهدادن، ازادی کسی یا چیزی را خریدن سایر معانی: سربها، سر خرید، سرگزیت، باج، مبلغ سربها یا باج، (با دادن سربها یا باج) آزاد کردن، رهانیدن، رستگار کردن، از گناه رها ...
جبران، غرامت، عوض، خسارت، رفع خسارت، غرامت پرداختن، عوض دادن سایر معانی: تاوان، (مبلغ) خسارات، سزا، شیان، پاداش، تاوان دادن یا پرداختن، خسارت دادن، جبران کردن، شیاناندن، شیانیدن، توزیدن، پاد ...
رهایی، خلاصی، فراغت، نجات، رهایی دادن، خلاص کردن، نجات دادن، رهانیدن سایر معانی: بوختن، رهایش، نجات بخشی، (حقوق - شخص یا مال حبس شده را) به زور آزاد کردن، تمرد کردن، تمرد (نسبت به قانون) ...